گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - اصلاح دین
فصل چهارم
.II- پیدایش کاخها


اکنون تمام رشته های هنری فرانسه، جز معماری کلیسایی، زیر نفوذ یک حکومت سلطنتی مقتدر و اثرات تاخت و تازهای آن در ایتالیا قرار داشت. بناهای کلیسایی همچنان به سبک گوتیک شعله سان، که زوال و انحطاطش در تزیینات فوقالعاده و پرداختن به ریزهکاریهای بیش از حد هویدا بود، ساخته میشد. با وجود این، ساختمان برخی از کلیساهای بزرگ و با شکوه در این عهد آغاز شد: کلیسای سن ولفرام در آبویل، کلیسای سنت اتین دومون در پاریس، و مقبره کامل اما کوچکی که مارگارت اتریشی به یادبود شوهرش فیلیبر دوم، دوک دوساووا، در برو ساخت از این زمرهاند. بناهای قدیمی نیز زیباییها و جلوه های تازهای پیدا کردند. سردر شمالی کلیسای جامع روان. به خاطر قفسه های کتابی که در حیاط آن گذاشته بودند، “سر در کتاب” نام گرفت. پولی که برای خرید آمرزشنامه داده میشد تا در ایام روزه بزرگ صرف کره خوری شود، به مصرف بنای برج زیبای جنوبی آن کلیسا رسید; و از این روی فرانسویان به تمسخر آن را “برج کره” نامیدند. کاردینال د/آمبواز برای ساختن نمای باختری، به همان سبک گوتیک شعله سان، پول کافی تدارک دید. بووه برای کلیسای جامعش، که شاهکاری بود، در قسمت جنوبی آن محرابی ساخت که سر در و پنجره خورشیدیش بر تمام نماها و سردرهای بنای اصلی برتری داشت; سانلیس، تور، و تروا کلیساهای خود را مرمت کردند; ژان لو تکسیه، در شارتر، برج مناره دار مجللی بنا کرد و ضریح باشکوهی جهت جایگاه همسرایان، که نشانهای از اختلاط ایده های معماری رنسانس با طرحهای گوتیک بود، ساخت. در پاریس بنای استادانه برج سن ژاک بازمانده مرمت یافته کلیسایی است که در آن عهد برای یعقوب حواری کبیر ساخته شده بود.
بناهای باشکوه شهری هرج و مرج و جنگ و جدال این عهد را جبران میکنند. تالارهای عمومی با عظمتی در آراس، دوئه، سنتومر، نوایون، سن کانتن، کومپینی، درو، اورو، اورلئان، و سومور برپا شدند. در گرنوبل، به سال 1505، یک “کاخ عدالت” بنا نهاده شد، و کاخ باشکوهتری در روان در 1493 بنیاد یافته بود. این کاخ را روبر آنگو و رولان لورو به سبک گوتیک پر نقش و نگاری طرح افکنده بودند; این کاخ در قرن نوزدهم از نو تزیین و مرمت یافت، و در جنگ جهانی دوم کاملا ویران شد.
این قرن، نخستین قرن پیدایش کاخهای فرانسوی بود. کلیسا به رقیت دولت درآمده و لذتهای اینجهانی جای توشهاندوزی برای جهان دیگر را گرفته بود; پادشاهان، که خود خدایانی انگاشته میشدند، برای آسایش خویشتن در کناره های رود لوار کاخهایی چون بهشت مسلمانان پی افکندند. در فاصله سالهای 1490 و 1530، “دژ کاخها” یا قلاع جای خود را به

“کاخهای ییلاقی” دادند. شارل هشتم، چون از لشکرکشیهای ناپلی خود بازگشت، از معماران خواست تا قصری به عظمت قصرهایی که در ایتالیا دیده است برایش بنا کنند. وی با خود فراجووانی جوکوندو، معمار ایتالیایی، گویدوماتتسونی، مجسمه ساز و نقاش، دومنیکو برنابئی (بوکادور)، منبتکار، و نوزده هنرمند ایتالیایی دیگر، از جمله یک معمار منظره ساز یعنی دومنیکو پاچلو، را همراه آورد. او قبلا قلعه قدیمی آمبواز را مرمت کرده بود. اکنون این هنرمندان ماموریت داشتند تا به یاری بنایان و صنعتگران فرانسوی آن را، به سبک ایتالیایی، به صورت یک “مقر سلطنتی” با شکوه در آورند. نتیجه فوقالعاده عالی بود: توده عظیمی از برج و بار و و سر مناره و قر نیز و ستون و خوابگاه و طارمی با جلالی شاهانه، بر کناره شیبی که مشرف بر رود آرام لوار بود، به آسمان قد برافراشت; نوع جدیدی از معماری به وجود آمده بود.
این شیوه، یعنی به کار بردن برجهای گوتیک در قصرهای سبک رنسانسی، و استفاده از شکلها و ریزهکاریهای کلاسیک به جای تزئینات سبک شعله سان، میهن پرستان و طرفداران سرسخت سبک را رنجیده خاطر ساخت.
باروها، ستونهای استوانهای شکل، بامهای بلند و سراشیب کنگره های روزن دار و خاکریزها هنوز به شیوه قرون وسطی بودند و آدمی را به یاد زمانی میافکندند که خانه شخص میبایستی هم قصر و هم دژ او باشد; اما روحیه جدید محلهای سکونت را از میان پوشش عظیم جنگیشان بیرون آورد; پنجره ها را با خطوط مستقیم فراخی بخشید تا نور آفتاب را یکسر به درون فرستند، و آنها را با کالبد و قابی از سنگ تراشخورده زیبایی داد;درون ساختمانها را با نیمستونهای کلاسیک، گچبریها، مدالیونها، مجسمه ها، و نقوش و کتیبه های اسلیمی مزین ساخت; و از بیرون آنها را با باغها، فواره ها و معمولا جنگلی برای شکار محصور کرد. در این خانه های حیرتبخش پرتجمل، تاریکی جای به روشنی پرداخت و وحشت و غم قرون وسطی جای خود را به اعتماد، بیپروایی، و شادمانی عهد رنسانس داد. عشق به زندگی در معماری سبکی شد.
اگر نشئت و توسعه کاخها را بدین قرن، که نخستین قرن پیدایش کاخهاست، منتسب بداریم، اعتبار و انتسابی ناحق بدان دادهایم. بسیاری از کاخهای این عهد قبلا به صورت قلعه و دژ وجود داشتند و تنها اصلاح و تجدید بنایی در آنها به عمل آمد. در قرن شانزدهم و هفدهم، شکل آنها کمال و ظرافتی اشرافی یافت. در قرن هجدهم حالتها دگرگون شد، و حماسه عظیم ورسای جای غزل نشاطآور کاخهای ییلاقی را گرفت. هنگامی که شارل هفتم ژاندارک را در کاخ قلعه شینون به حضور پذیرفت (1429 م)، آن بنا به حد کافی کهنسال بود; و وقتی لودوویکو ایل مورو، پس از تسخیر دوباره میلان به دست لویی دوازدهم، به عنوان زندانی وارد لوش شد، آن دژ به عنوان مقر و زندان شاهی تاریخچهای طولانی داشت. در حوالی 1460، ژان بوره، وزیر کشور لویی یازدهم، قلعه قرن سیزدهم لانژه را به صورتی که در اساس

قرون وسطایی بود تجدید بنا کرد گرچه هنوز هم یکی از بهترین کاخهاییست که باقی مانده است. شارل د/آمبواز، در اوان 1473، در شومون کاخ دیگری به سبک قرون وسطی ساخت، و برادرش، کاردینال، کاخ قلعه معظمی در گایون بنیاد نهاد(1497-1510) که در انقلاب کبیر فرانسه، بی هیچ ملاحظه و درنگی، ویران شد. دونوا، کنت “حرامزاده اورلئان” کاخ شاتودون را تجدید بنا کرد (1464) و کاردینال د/اورلئان لونگویل برای آن جناح جدیدی به سبک مختلط گوتیک رنسانس ساخت. کاخ بلوا هنوز قسمتهایی از بنای قرن سیزدهم خود را دارد; لویی دوازدهم، از ترکیب هماهنگ سنگ و آجر، یک جناح خاوری با دروازه های گوتیک و پنجره های رنسانسی برای آن بنا کرد، لیکن منتهای شکوه آن در انتظار فرانسوای اول بود.
مجسمه سازی گوتیک، با زیبایی و ظرافت بیپایان، در کندهکاریهای استادانه مقبره ها و جدار تزیینی پشت محرابها جلوه گر شد; پیکره سیبولاآگریپا، در جدار تزیینی پشت محراب کلیسای برو، همان اندازه ظریف و زیباست که مجسمه های شارتر و رنس. اما، در این میان هنرمندان ایتالیایی استقلال، قرینه سازی، و لطافت سبک رنسانس را به مجسمهسازی فرانسه افزودند. مراوده میان، فرانسه و ایتالیا بر اثر رفت و آمد روحانیان، دیپلوماتها، بازرگانان، و مسافران، افزونی گرفت. ورود اشیای هنری ایتالیایی، خاصه اشیای مفرغی کوچک، ناقل ذوق و فرم هنر کلاسیک و رنسانس شد. با روی کار آمدن شارل هشتم، ژرژ و شارل د/آمبواز، این جنبش شدت یافت. این هنرمندان ایتالیایی بودند که “مکتب آمبواز” ایتالیایی شده را در پایتخت ییلاقی شاهان تاسیس کردند. مقابر شاهان فرانسه در کلیسای سن دنی یادگاری تاریخی است که تحول پیکر تراشی را از عظمت با وقار سبک گوتیک به ظرافت پرنرمش و تزیینات سرورآمیز طرحهای رنسانس نشان میدهد و، در آنجا که مرگ پیروزی مطلق دارد، باز شکوه و سلطه زیبایی را صلا میدهد.
این تحول سبک در میشل کولومب تجلی مییابد. وی در 1431 زاده شد; و در 1467، دیر زمانی پیش از حمله فرانسه با ایتالیا، از او به عنوان “بزرگترین مجسمه ساز کشور فرانسه” یاد میشد. تندیسهای گالیک، بیشتر، تقریبا همه از سنگ بود; کولومب از جنووا مرمر وارد کرد و با آنها مجسمه هایی ساخت که هنوز صلابت سبک گوتیک در عدم لطافت و نرمش آنها اثر داشت، لیکن در قالی از نقش و نگارهای فراوان کلاسیک قرار گرفته بودند. برای کاخ گایون نقش برجسته عظیمی به نام “قدیس جورج در پیکار با اژدها” تراشید: شهسواری بیروح بر اسبی توسن سوار است و ستونها و قالببریها و کتیبه هایی به طرح رنسانس آن را در میان گرفتهاند. در “مریم عذرای ستون” که برای کلیسای سن گالمیه در سنگ کنده شده است، کولومب موفق شد که ظرافت و نرمش کامل سبک ایتالیایی را در آزرم و شفقت چهره و خطوط صاف گیسوان فروهشته مریم بنمایاند; و گویا همو بوده است که در ایام پیری نقشهای مقبره استر را در کلیسای نایب نشین سولسم تراشیده است (1496).
نقاشی فرانسه، به یک اندازه، تحت نفوذ ایتالیا و هلند قرار گرفت. نیکولا فرومان در تابلو



<237.jpg>
میشل کولومب: سن ژرژ در پیکار با اژدها. موزه لوور، پاریس


“برخاستن لعازر” کار خود را تقریبا با یک نوع واقعگرایی هلندی آغاز کرد. اما در 1476 از آوینیون به اکس آن پرووانس رفت و برای رنه د/آنژو تابلو سه لته “بوته سوزان” را نقاشی کرد. در این تابلو، که لته میانی آن مریم عذرا را بر تخت نشان میدهد، همه چیز زمینه، مریم سبزه روی و مشکین موی، موسای با عظمت، فرشتگان خوبچهر، سگ گله تیزگوش و هوشیار، و گوسفندان با اطمینانش دارای خصوصیات سبک ایتالیایی است. در این پرده، نفوذ ایتالیا در سرحد کمال است. چنین تحول سبکی در کارهای “استاد مولن” که احتمالا ژان پرآل است، نیز به چشم میخورد. وی با شارل هفتم و سپس با لویی دوازدهم به ایتالیا سفر کرد; چون بازگشت، در نیمی از هنرهای رنسانس مینیاتور، نقاشی دیواری، تک چهره نگاری، مجسمه سازی، و معماری استاد شده بود. در نانت مقبره با هیبت فرانسوای دوم، دوک برتانی، را طرح افکند و کولومب حجاری کرد و در مولن تک چهره های زیبای حامیان هنر خود، آن و پیر دو بوژو، را به یادگار گذاشت که اینک در موزه لوور آویخته است.
صنایع مستظرفه نفاست دوران اخیر قرون وسطی را حفظ نکردند. در حالی که تذهیبکاران فلاندری مدتها بود به موضوعات دنیوی و مادی و مناظر طبیعی روی آورده بودند; مینیاتورهای ژان بوردیشون، یعنی افسانه های دلانگیز مربوط به مریم عذرا و فرزندش، تراژدی جلجتا، رستاخیز پیروزمندانه مسیح، و زندگی قدیسان، در “ادعیه آن دو برتانی” (1508) نشان بازگشت، به سادگی و دین داری قرون وسطی است طرح ضعیف، زمینه کلاسیک، رنگ غنی و خالص. و همگی در محیطی که ظرافت و احساسی زنانه از آن میتراود. برعکس شیشهبندهای منقوش این زمان از سبک طبیعت گرایی فلاندری تاثیر گرفته بودند، که در نظر اول با پنجره هایی که نور را میشکستند و به درون کلیسا میتاباندند نامتناسب مینمایند. مع هذا، شیشه هایی که در این دوره برای اوش، روان، و بووه نقاشی و رنگ شدهاند شمهای از شکوه و عظمت قرن سیزدهم را در خود دارند.
کوره های سفالگری لیموژ، که مدت یک قرن خاموش بودند، اینک دوباره روشن گشتند و، با ظروف مینا کاری نیم شفاف خود، با ظروف نقاشی شده ایتالیایی و اسلامی به رقابت پرداختند، استادانی که کنده کاری روی چوب میکردند چیره دستی و مهارت خویش را از یاد نبرده بودند. راسکین جایگاه همسرایان کلیسای جامع آمین را بهترین نمونه کنده کاری روی چوب فرانسه میدانست. فرشینه های رنگین اواخر قرن پانزدهم در کاخ بریساک توجه ژرژساند را در 1847 به خود جلب کرد، و یکی از گنجینه های پرارج موزه کلونی در پاریس گشت. موزه گوبلن فرشینهای سخت زنده و جاندار از حدود سال 1500 دارد که عدهای موسیقیدان را نشان میدهد که در باغی از گل سوسن مشغول نواختنند.
قرن پانزدهم برای تمام هنرهای فرانسوی، جز ساختن کاخها، دوره بیحاصلی بود. خاک را گامهای سربازان شخم زده، و خونریزی ایام جنگ پرقوت و حاصلخیز گردانیده بود; لیکن تنها در اواخر عهد مردم فرصت و وسیله آن را داشتند تا تخم و بذر خرمنی را که فرانسوای اول آن را میدروید در این زمین آماده بکارند. تک چهرهای که فوکه از خود کشیده است نمودار دورانی پر از زبونی و اضطراب است; مینیاتورهای شاگردش بوردیشون آرامش خانوادگی

لویی دوازدهم را در دومین ازدواجش، و آسایش شادیبخش سرزمین بهبود یافتهای را منعکس میکند. برای فرانسه، شب اتفاقات ناگوار و بدبختی زا پایان یافته و سپیده دم خوشبختیها در شرف دمیدن بود.